نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۲ نتیجه (۱۰ ثانیه)
بخش ۹
+ نتایج بیشتر
بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخچیرگه با سپاه
به دست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبد پاک‌رای
حماسه ملبورن من (بعد از تماشای استقلال/پرسپولیس)
+ نتایج بیشتر
یادم نیست چه سالی و قطعا یادم نیست چه روزی ! اما یادم است که قرار بود در دانشگاه یک دوره مسابقات فوتبال برگزار شود فوتبال گلمتوسط در زمین هندبال! با اینکه خیلی اهل فوتبال آماتوری بودم و گاهی تا ساعت دو و سه شب با رفقا در همان زمین فوتبال بازی می کردیم. اما طبیعی بود که داخل چنین رقابتهای جدی و پرتماشاگر نشوم! اما .... اما ديدم در اعلاميه مسابقات رسما نوشته اند که لطفا تيمهاي ضعيف ثبت نام نکنند که سطح مسابقات بالا برود و از این حرفها! و این حرفها بر من کهیکی از همانفوتبال ضعیف ها بودم، گران آمد.با خودم فکر کردم که مگر نه ورزش و مخصوصا ورزش در محیط دانشجوییبرای روحیه و سلامتی است و از این حرف ها، و این حرف ها را با یک سری از رفقا در میان گذاشتم و پیشنهاد دادم که یک تیم به شدت ضعیف تشکیل بدهیم و در مسابقات شرکت کنیم و تا آخر هم پای کار بایستیم! این شد که راه افتادم و بین بچه ها ضعیف ترین ها و البته جدی ترین ها را انتخاب کردم، یکی مان به شدت لاغر بود، يکي چاق، یکی مشکل قلبی داشت، یکی کمر درد و یکی دو نفر هم فوتبالشان خوب بود که برای این وارد لیست شدند که به هر حال مسابقه فوتبال قرار بود برگزار شود! خلاصه با همتی مضاعف این تیم تشکیل شد! هر بازی می رفتیم و ده تا دوازده تا و بیشتر و کمتر گل می خوردیم و با روحیه و شجاعت تا لحظه آخر بازی می کردیم! و بنده خدا آن مسئولان که آن فکر را داشتند مجبور بودند برای برگزاری بازی ما هم وقت بگذارند و داوری کنند و ...اتفاقا چند تا از بازی ها را رئیس و سياستگذار مسابقات بههر حالسوت زد! یادش بخیر یک حماسه هم خلق کردیم در حد حماسه ملبورن! یک بازی ما افتاد با تیم کارمندان که قویترین تیم بود و به دلیل همراهی چندین ساله هماهنگی شان هم بسیار بالا بود. حساب کنید رقابت مالدیو و برزیل مثلا! ما که همیشه دو رقمی گل می خوردیم این دفعه درخشیدیم و شش یا هفت تا گل خوردیم.البته انصافا بازی خوبی به نمایش گذاشتیم و در نهایت اواخر نیمه دوم دو تا هم گل زدیم! کلی تماشاچی جمع شد و بازی ما در حد یک نیمه نهایی یا فینال سر و صدا به پا کرد! بخصوص که گل دوم را من زدم که به هر حال به شاعری شناخته شده بودم و توی این فازها نبودم! البته ناگفته نماند که یکی از رفقای خوبمان به عنوان بوقچی ویژه همت زیادی به خرج داد تا تماشاچی یکصدا ما را تشویق کند! بنده خدا تیم مقابل حیران مانده بودند که اینها چقدر سرمستند! و البته لجشان هم درآمده بود! ورزش قهرمانی در شرایطی که اینهمه فقر حرکتی در جامعه بیداد می کند، واقعا خنده دار است مخصوصا با اینهمه دعوا و جار و جنجال و روزنامه ورزشی و نود و ... و مخصوصا ورزش قهرمانی ای که در گیر و دار یک پرونده عظیم فساد زحمت می کشد و با همراهي جدی رسانه ها نقش پطرس فداکار را به عهده می گیرد! البته انصافا باید از آنها که این چند ساله پیاده روی های همگانی و این جنس حرکتهارا راه انداخته اند تشکر کرد و نیز از آنها که سالن های مربوط به حوادث غیرمترقبه را در شهر تهران به ورزش زنان اختصاص داده اند والبته در همین ماجراها هم باید از ایده مسخره قرعه کشی ماشین در مراسمپیاده روی و حواشی آن گله کرد و .... یاعلی مددی! خاطره ورزشي مجيد اسطيري-شاعر و داستان نويس خوب جوان http://www.asatiri.com/weblog/neviseh_۱۳۲۴۰۴۶۶۲۱.html
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?